شب گذشته را با ناراحتي گـذرانـدم، تب شديدي داشتم، نـتــــوانــســتــــم بــــه مــجــلـــس بـــروم. مـعـتـمــــدي، يــكــــي از پــــزشــكــــان كـشيك بيت امام معاينهام كرد؛ دو درجـه تـب داشـتم. مسهل و مايعات خوردم. از عصر، حالم رو بـــــه بـــهـــبـــــود رفـــــت. مـــســـــألـــــه هواپيماي كويت، حاد شده بود. (ربايندگان هواپيما) اعلام داشته بودند كه هواپيما را با هفت نـفـر بـاقـي مـانـده كـه گـويـا آمـريـكـايي و كويتي بودند منفجر خـواهند كرد. دولت كويت هم خودش را از جريان كنار كشيده است. با حالت تب، مرتبا مورد مشورت (مسؤولان امـــر) قـــرار مــيگــرفـتــم. عـصــر هــم ولايـتــي آمــد،(از جــريــان هواپيماربايي) ناراحت بود. بالاخره قرار شد مسأله را حتي اگر شده با عمليات نظامي ختم كنيم. تصميم به مسؤولان سپاه ابلاغ گرديد و قرار شد (جريان باز پسگيري هواپيما) حتي الامكان، بدون تلفات صورت گيرد. شب، با مسكن و خوابآور، نسبتا راحت خوابيدم
دیدگاه تان را بنویسید